من هم دارم مامان میشم

هفته بیستم

سلام مامانی جون هر چند که گفتن این کلمه ( مامان ) خییییلی برام غریب و سخته ، اما دیگه باید یواش یواش عادت کنم بهش :) شازده پسر نازنازی ، امروز به سلامتی با هم دیگه وارد هفته بیستم شدیم.. میدونی یعنی چی ؟ یعنی به همین اندازه که الان گذشته ، بگذره تو میای پیش ما :) پیش من و بابایی جون که عاشقتیم و بیصبرانه منتظر دیدن روی ماهت.  بابایی مهربون که حسابی داره منو تقویت میکنه و تا میتونه میگو و ماهی و چیزای خوب برام درست میکنه که تو ِئه قند عسل حسابی سالم و قوی و باهوش و خوشگل بشی :) تو هم تا میتونی چیزایی که من میخورم رو سریع از مامانی بقاپ بخور که زود زود زود بزرگ شی و زودتر این بیست هفته هم بگذره و بیایم پیش هم عزیز دلم :* &nbs...
9 اسفند 1392

هفته 17

سلام پسر خوشگلم دیروز وارد هفته 17 شدیم. همزمان با وارد شدن به این هفته ، کمر درد هم سراغ من اومده. وقتی میخوابم یا میشینم بعدش که میخوام بلند شم لگنم بدجور تیر میکشه و درد میگیره. حالا شب ها که میخوابم متکا میذارم بین پام و دیروز هم رفتیم ایکیا یه کوسن گرفتم برای پشتم وقت یکه میشینم. احساس میکنم این کارها تاثیر داشته و کمرم بهتره.  روزهای خیلی خوبی داریم عزیزم و ایشالا که روزهای خییلی خخییلی بهتری هم در راهند... اسمت تقریبا قطعی شده. من و بابایی دیگه به این اسم صدات میزنیم . فقط هم خاله میدونه که اسمت چیه. اما بهتره تا وقتی که به دنیا نیومدی به هیچکس اسمت رو نگیم حتی اینجا هم نمی نویسم. دلم میخواد اسم قشنگت سورپرایز باشه واسه همه.&...
19 بهمن 1392

آغاز بارداری

سلام   امروز 27 ابانه ، و دیروز ، یعنی یکشنبه 26 آبان سال 1392 برای ما روز خیلی بزرگی بود. روزی بود که با دیدن این ، فهمیدیم که یه نی نی کوچولوی 5 هفته ای داریم. یک احساس خیلی خاص و عجیب داریم ، این وبلاگ رو درست کردم که فقط در مورد بارداری توش بنویسم. از احساسات و عواطف گرفته تا خورد و خوراک و تغذیه. امیدوارم که بارداری و زایمان خیلی خوب و راحتی داشته باشم و بتونم این دوران رو به خوبی و خوشی طی کنم ... با من همراه باشین...     ...
12 بهمن 1392

اغاز هفته ششم

امروز برای اولین بار دکتر رفتیم ، دکتر گفت برای هفته 8 باید برای آزمایش خون بریم. خدا رو شکر حالم خیلی خوبه و هیج مشکلی ندارم. میدونم با کمک خدا تا آخرش به همین خوبی پیش میرم و یه بارداری و زایمان خوب و راحت خواهم داشت.  توصیه های دکتر این بود که ، پنیر باز نخورم اما پنیرهای بسته بندی مشکلی نداره. سالادی که بیرون از یخچال بمونه به خاطر جذب باکتری نباید بخورم. کلا غذاها بعد از خوردن باید سریع بره داخل یخچال. حتی قهوه هم گفت یک فنجان در روز مشکلی نداره اما من رعایت میکنم و همونم نمی خورم، چایی رو که گفت اصلا مشکلی نداره. غذاهای پروسس شده مثل سوسیس کالباس و همچنین غذاهای بیرون اصلا نباید خورده بشه.  نمی خوام خیلی وسواسی باشم ، میخ...
12 بهمن 1392

دریافت

من و نی نی ناز همچنان در هفته ششم هستیم و یواش یواش داره احساسات و دریافت های من به عنوان یک مادر که خداوند نور خلقتش رو در ش تابیده شروع میشه... به طرز عجیبی حس میکنم که فرزند ما یک پسر هست.. یک پسری که قراره یک فیلسوف و نظریه پرداز بشه ! نمی دونم این حس ها از کجا میاد شاید چون قبل از بارداری و تا همین حالا مشغول خواندن فلسفه هستم این حس رو در من قوی تر کرده... اما هر چیزی که هست یک حس قویه.. پسری که قراره بیاد و به سهم خودش دنیا رو تغییر مثبت بده.... یک پسر سالم و قوی و فوق العاده باهوش و همه چیز تمام.  چند روز پیش که از یک سری قضایا به شدت ناراحت بودم ، پای کامپیوتر نشسته بودم و داشتم یک موزیک لایت گوش میکردم... ناگهان از بالای مون...
12 بهمن 1392

هفته هفتم

امروز وارد هفته هفتم شدیم. از دیروز خیلی خفیف هر از گاهی حالت تهوع دارم. خیلی کمه البته . امروز ظهر هم نتونستم استیک بخورم چون از بوش حالم بد میشد . اما الان حالم خوبه و کلی هم غذا خوردم. یکی از دوستان عدس پلو فرستاده بود که خییلی خوشمزه بود. دستش درد نکنه...  چند تا اپلیکیشن جدید بارداری روی ایپبد گرفتم که خیییلی عالی اند . برای تمام روزهای 40 هفته بارداری نکات و چیزهای جالبی داره . مثلا برای امروز مشخصات کامل نی نی مون رو نوشته بود و اینکه داره لثه هاش کامل میشه.. و خیلی جزئیات دیگه. قربون قدرت خدا... 
12 بهمن 1392

هفته نهم

این جمعه که گذشت وارد هفته نهم شدیم. خیلی دلم میخواد توی هر هفته از خودم عکس بگیرم اما حالم این روزها اصلا مساعد نیست و اصلا حوصله ام نمیگیره. برای همین گذاشتم ماهی یک بار. حالا همونش هم خدا کنه همت کنم.  از هفته هفتم که در پست قبل گفتم ، تهوعم شروع شده و هر روز داره بیشتر میشه. چند روز پیش همسر جان یه حلیم عالی درست کرد. روز اول خوردم و خیلی هم کیف کردم. اما فردا صبحش اومدم گرم کنم بخورم از بوی گوشتش کلی حالم بد شد. بیشتر میلم به چیزهای خنک میره. مثل سالاد ماکارانی و الویه و ابدوغ خیار و چیزهای خنک.  این روزها فقط قرص elevit و ویتامین دی میخورم. کپسول ماهی هم دکتر بهم گفت چون از ماهی های ارزون درست میشه توصیه نمی کنم. میگه بای...
12 بهمن 1392

هفته سیزدهم

امروز هفته دوازدهم تموم شد و وارد هفته سیزده شدیم. حالت تهوعم خیلی وقته که تموم شده و دیگه اثری از اون بی حالی ها و خستگی ها نیست. خدا رو شکر همه چیز خوبه و رو روال. اون هقته ازمایش خون دادم و سه شنبه ای هم که میاد اولین سونوگرافیمه.  نی نی نانازه ما ، شاید توی این سونو معلوم بشه که دخملی یا پسمل. هر چی که باشی فرقی نمی کنه مهم اینه که سالم و سلامت و باهوش و خوشمل باشی. که حتمنم هستی :* همه چیز خوبه ، و بابایی خیلی به مامانی میرسه. من که اصلا دست به سیاه و سفید نمیزنم ، یعنی بابایی نمی ذاره ، اما خب حالا که حالم بهتر شده میخوام کم کم شروع کنم و کارای خونه رو انجام بدم تا اونجا که میتونم. دلم برا بابایی خیلی میسوزه که هم باید بیرون ک...
12 بهمن 1392

baby boy

دیروز توی سونوگرافی معلوم شد که گل ناز ما ، همونطور که حدس میزدم ، یه آقا پسره :) یه قند عسل با نمک که انقدر ورجه وورجه میکرد اقای دکتر نمی تونست ازش عکس 3D خوب بگیره :)   عزیز دل من و بابایی ، از وقتی جنسیتت رو فهمیدیم برامون شخصیت پیدا کردی و بی نهایت خوشحالیم و دوستت داریم و منتظر قدمای نازت. ایشالا این 6 ماه باقیمونده که به سلامتی و خوشی و آرامش طی بشه و تو قدمای پاکت رو بذاری توی این دنیا و زوتر روی ماهت رو ببینیم. این دنیا منتظر توئه :)  خدایا... گل نازم رو به تو میسپرم... نگهدارش باش.    بعدا نوشت: دیروز دکتر بودیم و خدا رو شکر همه آزمایش ها خوب و عالی بود. قرار شد یه آزمایش خون دیگه بدم و چهار هفته دیگ...
12 بهمن 1392