هفته 16
امروز وارد هقته 16 شدیم. تو هم مثل ما خوشحالی پسر طلا؟ از اینکه هر روز یه قدم بیشتر نزدیک میشیم به دیدار مون تو این دنیا؟ :)
خب همونطور که حتما تا حالا فهمیدی ، من از این مامانا نیستم که خیلی احساساتی باشم. تا وقتی که ندیدمت خیلی نمی تونم قربون صدقه ات برم. اما میدونم وقتی بیای وجود پاکت کلی منو مسحور خودش میکنه و احساساتمو بر می انگیزه... پس تا اون موقع باید صبر کنی که احساسات واقعی منو نسبت به خودت ببینی :)
چند روزیه که یه تکون هایی تو دلم حس میکنم... میدونم که توئی شازده پسر... همون هفته 12 که تو سونوگرافی برای اولین بار دیدیمت کلی شیطون بودی و جست و خیز میکردی... االان که دیگه کلی بزرگتر شدی خوشگل مامان :*
برای اسمت هر روز داریم با بابایی صحبت میکنیم. از یه لیست بلند بالا در نهایت دو تا اسم باقی مونده.. گاهی به این اسم صدات می کنیم گاهی هم اون یکی که ببینیم کدومش به دلمون و دل تو بیشتر میشینه. ایشالا بهترین اسم رو برات انتخاب کنیم عزیزم.
بعد از 4 ماه که هیچ کرم و ماسکی برای صورتم استفاده نکردم ، با کلی تحقیق بالاخره رسیدگی به پوستم رو شروع کردم. بابایی هم یه هفته ای میشه که یه رژیم غذایی عالی رو شروع کرده و میخواد وزنشو از 99 بیاره 85.تا حالا هم 2 کیلو کم کرده و خیلی هم مصممه :) خب شازده پسر ما یه مامان بابای سالم و سلامت و خوشگل و خوشتیپ میخواد دیگه. ایشالا تو که به دنیا اومدی منم ورزش رو شروع میکنم که هم دوباره مثل قبل لاغر و خوش هیکل شم ، هم سالم و سلامت بمونم واسه تو :)
خلاصه که منتظرتیم جوجو خوشگله ، تو هم حسابی به خودت برس که سالم و تپل مپل و خوشگل موشگل بیای تو این دنیا پیش مامان بابای خوش تیپت :*
بووووووووس